ميلاد آخرين بازمانده
كربلاي عطش
امام محمد باقر(ع) مبارک باد
من خواب دیده ام که تو آغاز می شوی
بنیانگذار سلسله ی ناز می شوی
بر شاخه ی شکسته این سرو بی رمق
با مرغ پر شکسته هم آواز می شوی(منوچهری)
شعر هایم محکومند به عدم
به جرم چشم های تو که نمی یابمشان
یادت نیست؟
من با نگاه تو شاعر شدم(؟)
با چشم های خود
یک فنجان شعر برایم بریز
جرعه
جرعه
می نوشمش
مرد
اگر
بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری
سیگار می کشیدم (شاه حسین زاده)
ليوان لب پريده ام را
روي لبانت نگذار.
اگر آن هم بپرد
ديگر چيزي براي نوشيدن ندارم(جعفری)
روزهای اوّل زمستان
پیشانی ات بلندتر است
و خورشید در چشم هایت، دیرتر غروب می کند
هر روز
ردّپای آهوی پابه ماه را دنبال می کنم
و به همان دشتی می رسم
که عاشقت شدم(برهمند)